زندگینامه سردار شهید علیرضا طغرایی
مسئول اعزام نیروی تیپ نجف اشرف
در دورانیکه رژیم ستمشاهی در کشور ایران حاکم بود در طلوع دوم دی ماه 1339 خورشید نورافشانی کرد و فرزندی پاک متولد شد که نام او را علیرضا گذاردند، او در خانواده مذهبی و مستضعف در گرگان رشد و نمو کرد.
دوران دبستان را پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان شد و در اواخر دبیرستان بود که انقلاب اسلامی نضج گرفت.
در دبیرستان در پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی و تعطیل کردن دبیرستان و آگاهی برادران در مسائل انقلاب اسلامی بسی کوشا و فعال بصورت شبانه روزی با جمعی از دوستان خود در تحقق انقلاب فعالیت چشمگیری داشت و در همین رابطه یک بار در ماه مبارک رمضان دستگیر و بعد از مدتی کوتاه آزاد شد و در جریان پنجم آذر گرگان زخمی شد. با طلوع فجر 22بهمن به رهبری ولی فقیه زمان امام خمینی که کاخهای ظلم متزلزل و نابود گردیده بود با رهنمودهای حضرت امام در سازندگی جامعه فعالیتی نو آغاز کرد که با شناختی که از اسلام داشت با تشکیل جهاد سازندگی مشغول کار در آن نهاد مقدس شد تا در عمل حامی مستضعفین باشد و انقلاب می رفت که شعارهای خود را حاکمیت ببخشد.
با تشکیل هیئتهای هفت نفره واگذاری زمین و با علاقه ای که به جهاد سازندگی داشت بر اثر حساسیت زمانی و مکانی منطقه مسئولیت خود را در سنگر مقدس زارعین و کوخ نشینها که یک عمر زیر فشار و چنگال فئودالها و سرمایه داران وابسته به استکبار جهانی له شده بودند شروع به کارکردن درهیئت هفت نفره واگذاری زمین گرگان با تحقق استقلال در زمینه اقتصادی به تشکیل شوراهای اسلامی پرداخت و در همین موقع از طرف این نهاد با نمایندگان شوراهای اسلامی جهت خواسته های مظلومین منطقه با آنها و با شخصیتهای انقلاب اسلامی ملاقات نمود و یکبار هم همراه برادران هیئتهای هفت نفره واگذاری زمین گرگان با امام خمینی و آیت الله منتظری و مشکینی و... دیدار نمود.
هنوز زمانی نگذشته بود که انقلاب می رفت که کاخهای ستم را در خاورمیانه ویران نماید. از جهت مهار انقلاب، فرزند نامشروع صهیونیزم و نماینده استکبار جهانی، رژیم بعث عراق و صدام کافر و خائن به این مملکت امام زمانی(عج) حمله کرد. با آغاز جنگ که مسئولیتهای فرزندان انقلاب دشوارتر میگشت برای رفتن به جبهه، به قم شهر قیام و خون حرکت نمود. در بسیج قم آموزش دید و همراه برادران عازم نبرد حق علیه باطل گشت و بعد از مدتی بازگشت و مجددا اعزام گردید و در اهواز دوره پدافند را سپری نمود و به خدمت مشغول شد. سپس به شهر خود بازگشت که در ادامه کار خود و همکاری با تمام ارگانها به افشاگری منافقین و لیبرالها بپردازد.
برای بار سوم از بسیج گرگان در مورخ 60/10/3 عازم جبهه گردید. در اینجا فصلی نو در زندگی خود را آغاز نمود و با فعالیتهای چشمگیری که در عملیات و کارائی که خود در آزادسازی بستان و عملیات چزابه نشان داده بود و مدیریت قابل ستایشی که برخوردار بود، مسئولیتهائی در تیپ نجف اشرف پایگاه شهید مدنی اهواز را دارا شد و در کنار آن کارهای تعاون تیپ را هم انجام می داد تا اینکه عملیات بیت المقدس آغاز گردید و در این عملیات شرکت نمود و در آزادسازی شهر خون و مقاومت، خونین شهر عزیز در صبح دم پیروزی در مدخل شهر خرمشهر بعد از پنج ماه بودن در جبهه که به مرخصی نمی آمد در سومین روز خرداد ماه سال 1361 به معبودش شتافت و به ملکوت اعلی پیوست.
نکته ای که تمام همرزمانش اذعان میدارند ارتباط معنوی او با خدا و تشکیل مراسمهای مذهبی شجاعت، ایثار، مدیریت، اخلاق، صبر و اخلاصش بود. فرمانده ی تیپ علاقه زیادی به او داشت و خون او حرکت جوشانی داشت و علاقه شدید او به روحانیت مبارز و صحیح حرکت کردن در خط اسلام فقاهتی را تنها راه برای رهائی انسانها از یوغ استکبار می دانست و تفکر خالص او در سخنان و وصیت نامه اش گویاست.